قوله تعالى: و قال الذی آمن یا قوْم... الآیة تمامى سخن مومن آل فرعون است، نزدیک فرعون سخن بحق گفت و مصطفى علیه الصلاة و السلام فرمود: «افضل الجهاد کلمة حق عند امیر جائر»، زبان موعظت بگشاد و ایشان را پند بلیغ داد گفت: یا قوْم إنما هذه الْحیاة الدنْیا متاع این دنیا پلى گذشتنى است و بساطى در نوشتنى، مرتع و لافگاه مدعیان و بى سرمایگان، مجمع و بارگاه بى‏خطران و بى‏حاصلان.


صد هزاران تخت و رخت ملوک بینى بر خاک افکنده، صد هزاران تاج تاجداران بتاراج برداده، در هر زاویه‏اى از خط عنبرین جوانان خرمنى نهاده، در هر گوشه‏اى از گیسوى مشکین عروسان خرگاهى زده، و تو مسکین بى‏باک‏وار بر سر این خاکستان ویران قرار گرفته، و عاشق وار حلقه غلامى دنیا در گوش کرده و آن سراى سرور باین سراى غرور فروخته. اکنون دیده عقل بر گمار و بگوش هوش این نداى تهدید بشنو، اگر سمع پند شنو دارى.


تا کى از دار الغرورى سوختن دار السرور


تا کى از دار الفرارى ساختن دار القرار

در جهان شاهان بسى بودند کز گردون ملک


تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار

بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ


تیرشان پروین گسل بود و سنان جوزا گذار

بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ


نیزه‏هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار

سر بخاک آورد امروز آنک افسر بوددى


تن بدوزخ برد امسال آنک گردون بود پار

مومن آل فرعون ایشان را پند نیکو داد و نصیحت تمام کرد، لکن چه سود که نه سمع نصیحت شنو داشتند نه دل پندیذیر، چنانک رب العزة فرمود: و نصحْت لکمْ و لکنْ لا تحبون الناصحین و لا ینْفعکمْ نصْحی إنْ أردْت أنْ أنْصح لکمْ إنْ کان الله یرید أنْ یغْویکمْ. کسى که در وهده نبایست افتاد و حکم ازل در سابقه قسمت بغوایت و ضلالت او برفت پند واعظان او را چه سود دارد و نصیحت نیک مردان از کجا دل وى گیرد؟


لا جرم آن بیگانگان و بدبختان چون سخن وى شنیدند خشم بر خشم بیفزودند و قصد قتل وى کردند، وى بگریخت، از میان قوم با کوه شد و در حرم نماز و عبادت شد، رب العالمین سباع و وحوش بیابان برانگیخت تا گرد وى در آمدند و دشمن از وى دفع کردند. در تفسیر آورده‏اند که فرعون از خاصگیان خود جمعى را فرستاد تا او را بیارند و سیاست کنند، آن جمع چون بر وى رسیدند او را در نماز یافتند و سباع را دیدند که پاس وى میداشتند، رعبى عظیم در دل ایشان آمد، بترسیدند، چون آن حال دیدند و بازگشتند فرعون آن جمع را همه سیاست کرد، و رب العزة مومن آل فرعون را خلاص داد و ازیشان ایمن کرد، اینست که رب العالمین فرمود: فوقاه الله سیئات ما مکروا و حاق بآل فرْعوْن سوء الْعذاب. هر انکس کار خود بکلیت بحق تفویض کند و حق را جل جلاله وکیل و کار ران خود شناسد، الله تعالى کار وى بسازد و شغل دو جهان او را کفایت کند، اینست مقام مومن آل فرعون که رب العزة حکایت از وى میفرماید که فرمود: و أفوض أمْری إلى الله معنى تفویض کار با خداوند کار گذاشتن است در سه چیز: در دین و در قسم و در حساب خلق. اما تفویض در دین آنست که تکلف خود در هر چه الله ساخت نیامیزى و چنانک ساخته وى میگردد با آن مى‏سازى و تفویض در قسم آنست که ببهانه دعا با حکم او معارضه نکنى و باستقصاء طلب یقین خود را متهم نکنى. و تفویض در حساب خلق آنست که اگر ایشان را بر بدیى بینى آن را شقاوت نشمرى و بترسى و اگر بر نیکیى بینى آن را سعادت نشمرى و امید دارى و بر ظاهر هر کس فروآیى و بصدق ایشان را مطالبت نکنى، و یقرب من هذا


حدیث ابى هریرة قال: سمعت رسول الله (ص) یقول: «ان رجلین کانا فى بنى اسرائیل متحابین احدهما مجتهد فى العبادة و الآخر کانه یقول مذنب فجعل المجتهد یقول: اقصر اقصر عما انت فیه، قال فیقول: خلنى و ربى، قال حتى وجده یوما على ذنب استعظمه فقال: اقصر، فقال: خلنى و ربى ابعثت على رقیبا، فقال: و الله لا یغفر الله لک ابدا و لا یدخلک الجنة ابدا، قال: فبعث الله الیهما ملکا فقبض ارواحهما فاجتمعا عنده فقال للمذنب: ادخل الجنة برحمتى، و قال للآخر: أ تستطیع ان بخطر على عبدى رحمتى؟ فقال: لا یا رب، قال: اذهبوا به الى النار»


قال ابو هریرة: و الذى نفسى بیده لتکلم بکلمة او بقت دنیاه و آخرته.


إن الذین یجادلون فی آیات الله بغیْر سلْطان أتاهمْ... گفته‏اند این مجادلان داعیان بدعت‏اند و منکران صفات حق، و این مجادلت اقتحام متکلفان است و خوض معترضان و جدال مبتدعان و تأویل جهمیان و ساخته اشعریان و تزویر فلسفیان و قانون طبایعیان. در هر عصرى قومى فرا دید آمدند چون غیلان قدرى و بشر مریسى و شیطان الطاق و ابن ابى داود و جهم صفوان و عمر و عبید و امثال ایشان که صفات حق را منکر شدند و دین قدیم بگذاشتند و کتاب و سنت سست دیدند و راى و قیاس محکم داشتند، مقصود ایشان آنست که کتاب و سنت باز پس دارند و معقول فرا پیش، این آرزوى بزرگ است که در دل دارند و هرگز نخواهند رسید باین آرزوى خویش إنْ فی صدورهمْ إلا کبْر ما همْ ببالغیه‏ میگوید که دو امام است و دو طریق شاید که دو سراى است و دو فریق، مذهب سنیان آنست که و ما ینْطق عن الْهوى‏، و مذهب مبتدعان آنست که فرعون گفت: ما أریکمْ إلا ما أرى‏. ضامن ایشان راى است و ضامن ما خداى است، مصطفى ما را پیشواى و الله ره نماى است، و فرعون و ابلیس ایشان را پیشواى و دوزخ سراى است، هرگز کى یکسان باشند: نابینا از حق و بینا بحق؟ هرگز کى چون هم باشند: رونده در روشنایى سنت و مانده در تاریکى بدعت؟ اینست که رب العالمین فرمود: و ما یسْتوی الْأعْمى‏ و الْبصیر و الذین آمنوا و عملوا الصالحات و لا الْمسی‏ء اى ما یستوى المومن و الکافر و لا المربوط بشهوته کالمبسوط بصفوته و لا المجذوب بقربته کالمحجوب بعقوبته و لا المجدود بسعادته کالمردود بشقاوته. قال الشاعر:


ایها المنکح الثریا سهیلا


عمرک الله کیف یلتقیان‏

هى شامیة اذا ما استقلت


و سهیل اذا استقل یمان